آنقدر خودت را نگــــــیر
آنقدر با غرور و تکبر حرف نزن
وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد
فکر نکن که تو فوق العـــــــــــاده ای
شاید اوست که کــــــــــــم توقع است
آنقدر خودت را نگــــــیر
آنقدر با غرور و تکبر حرف نزن
وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد
فکر نکن که تو فوق العـــــــــــاده ای
شاید اوست که کــــــــــــم توقع است
عشق چیست ؟
از کوه پرسیدم عشق چیست ؟
گفت از من استوار تر
از دریا پرسیدم عشق چیست ؟
گفت از من خروشان تر
از صحرا پرسیدم عشق چیست ؟
گفت از من وسیع تر
از خورشید پرسیدم عشق چیست ؟
گفت از من پر فروغ تر
از آینه پرسیدم عشق چیست ؟
گفت از من صاف تر
از دنیا پرسیدم عشق چیست ؟
گفت از همه بر من بی اعتناتر
از خون پرسیدم عشق چیست ؟
گفت همچون من در قلبها جاری است
از عاشق پرسیدم عشق چیست ؟
گفت به من عمر دوباره داد
از ملت پرسیدم عشق چیست ؟
فریاد بر آورد : از چشمانمان عزیزتر و از قلبمان پاک تر
♥اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بنده های میان من و توست♥
♥اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدای من به توست♥
♥اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست♥
♥اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست♥
♥اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست♥
♥اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست♥
♥پس با تمام وجودم فریاد میزنم♥
♥دوستت دارم♥
نمي دانم کلامت از چه جنسي بود که قلب مرا تا آسمانها برد؛ نمي دانم چگونه سخن
گفتي که قلب کوچک من را به تپيدن هميشگي اميدوار کرد... نميدانم راز سخنت
چه بود که اميد را به قلبم بخشيدي .... نمي دانم از چه گوهري در حرفهايت
استفاده کرده بودي که منتظر بودن را در زندگيم به وجود آوردي ...
نمي دانم چه افسوني در سخنانت بود که کوير قلب من را تبديل به
درياي عشقي بي پايان کردي... ولي ميدانم .. مي دانم که در کلامت و در سخنانت
از وجودت در آن مايه گذاشتي و از جنس محبت وجودت به آن بخشيدي
خنديدنت زيباست و غرور نهفته در چشمانت و شوق نگاهي که مرا تا
عمق يک لبخند مي کشاند . ديدن تو دنياي چشمان مرا مديون خود
و روشناي وجودت مي کند و مرا در مقابل نسيم که در پريشاني موهايت
بر خويشتن مي بالد مغلوب .. من با موسيقي احساس تو که در سخنانت
آميخته است؛ چنان پرورده شده ام که اگر اندک زماني سخنانت را از من
دريغ کنی در مقابل عظمت وجودت چنان فريادي مي کشم که جهان از فريادم
بلرزد و جهان بر آهم بسوزد.... مي دانم شوق با تو بودن دنياي را در نگاهم
زيبا کرده و عشـــــــق به خوبي و خوب بودن را در چشمانم به جريان
در آورده نگاهم در عظمت غرور نگاه تو به سجده افتاده و وجودم در ابهت
وجودت هيچ شده به اندازه تمام نفس کشيدنهايم ... به اندازه تمام پلک زدن هايم
به اندازه تمام ستارگان آسمان دوستت دارم
به اندازه تمامي قلب هاي عاشق به وسعت آسمان نيلگون
و به هياهوي تمامي فريادهاي عاشقان
دوستت دارم
نمي دانم با چه زباني دوست داشتنم را با تو که همه عمر مني بازگو کنم
آرزويم اين است:
نرود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه ي هرروز تو عاشق باشي
عاشق انكه تورا ميخواهد
و به لبخند تو از خويش رها ميگردد
و تورا دوست بدارد به هر اندازه دلت مي خواهد...
من درد تورا از دست آسان ندهم
دل برنكنم زدوست تا جان ندهم
از دوست به يادگاري دردي دارم
كه ان درد به صدهزار درمان ندهم...
!!!!!!!!!!!!!
نويسم نامه اي از بي نوايي
ببندم بر پر مرغ هوايي
ببر مرغك به دست دلبرم ده
بگو صد داد و بيدادازجدايي...
يكي را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نمي داند
نگاهش ميكنم
تا شايد نگاهم را بخواند كه دوستش دارم
ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند
به روي برگ گل نوشتم كه دوستت دارم
ولي افسوس او برگ گل را به زلف كودكي آويخت تا او را بخنداندصبا را ديدم
گفتم صبا جان دستم به دامانت بگو از من به دلدارم كه اورا دوست مي دارم
ولي ناگه ز ابر تيره برقي بر خواست روي ماه تابان را بپوشاند.
دوبـــــــــاره در گـــــــــذر زمـــــــــــان به يكديگـــــــــــــر برســــــــــــــيم!
آنـــــــــــــــــــــــروز مــــــــــــن اشتبـــــــــــــــــــــاه
گذشتـــــــــــــــــــــه را تكـــــــــــــــرار نخــــــــــــــــــواهم كــــــــــــــرد !
تــــــــــو را از دســـــــــــــــــــت مــــــــــــيــــــــــــــدهــــــــــــم
امــــــــــــــــــا غــــــــــــــــــرورم را نــــــــــــــــــــه
تعداد صفحات : 4